اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا
مقاله72-تجلي اوصاف امام علي در ادب فارسي230ص
فهرست مطالب پيش درآمد در ثناي علي نامه علي 7 «آ»
«ب»
«پ»
«ت»
«ج»
«ح»
«خ»
«چ»
«د»
«ر»
«ز»
«س»
«ش»
«ص»
«ط»
«ظ»
«ع»
«غ»
«ف»
«ق»
«ك»
«گ»
«م»
«ن»
«و»
«هـ»
«ي»
پيش درآمد طرح: مثنوي علينامه[1] مست تو و جام توام يا علي عاشق درگاه توام يا ولي دست به درگاه تو برون رو است درگه تو درگه عشق و وفاست اي مه من! مست و خرابم! علي مست شدم مست شرابت علي يا علي اي مصدر عشق و وفا يا علي اي شافع روز جزا يا علي اي پنجهي قدرت نما فخر نبي، سايه و نور خدا دست بگيرم چو كه درماندهام از همه در از همگان ماندهام من چو شنيدم تو علّي دلي سر به سما بردم گفتم علي جام وجودت به حقيقت دواست نور وجودت به حقيقت شفاست وقت سحر ناله همي كرد صبا نيست سخاتر زعلي در فضا مرد جوانمرد به حقيقت عليست نور وجودش به همه منجليست اي گل باغ نبوي يا علي اي كه به هر فن ز همه مهتري اي مه ميخانه شراري فروز نور مه و عاريت من سبوز روز فرو رفته به شب آمده نونت عشق بازي عشاق به لب آمده لعل بده تا بنوازم لبت عشوه كنم تا برسم بر دلت جان جهان جام مصفا تويي هديه به مستان منقا تويي صبح كه شد عشق تو آمد علي اي ولي صاحب هر بيدلي صبح چرا چنگ زدي دامنم مست شد آن نقش روي خاتمم آيت حق، آيت رحمت تويي شير جهان، مظهر قدرت تويي ميرعجم، مير ولايت تويي سمبل گلهاي شهادت تويي حافظ آيين محمّد (ص) عليت خواجهي قنبر به حقيقت وليت وقت سحر مجليسي ساز كر چنگ گرفت باب علي باز كرد گفت علي اي مه عاشق نشان جرعهاي از عشق به ما برفشان عشق علي عشق خدايي بود راه علي راه سماوي بود مست علي مست هوايي بود عاشق وي هر دوسرايي بود شك نكنم بحر معاني تويي مظهر گلهاي جواني تويي بحر چه گويم! كه نجاتم تويي گل به چه گويم كه حياتم تويي داور دين ساقي كوثر سلام فخر نبي فاتح خيبر سلام سايهي تو سايهي پيغمبر است نور وجودت به همه گوهر است جام نبوشان كه تو نوشندهاي راه نما چو تو نمايندهاي زيور ماه زيوري از اوي توست چشم جهان روز شبان سوي توست پس تو بتاب اي مه عالم فروز خار سياه دل عالم بسوز دست بگيرم چو كه درماندهام خسته شده از همه در راندهام عاشقي و صادقي يك پيشه است در دل آنكس زعلي ريشه است جان علي! نوكر تو عاشق است هر چه تو گويي همه را صادق است جان علي! عبد تو درمانده شد جز ره تو از همگان رانده شد لطف و كرم راز پيش سازكن قفل در ميكده را باز كن ميرعجم، قطب امامت سلام پيرمغان، مرد شهامت سلام در طلبم تا كنم خلوتي از تو بخواهم به دلم مهلتي با علي هر كس كه كند خلوتي عشق الهي بكند رحمتي گفتِ علي گفته پيغمبر است چونكه علي زادهي آن پيكر است يا علي اي سبز سراي يقين كن نظري اين همه عاشق ببين ما همگي بنده راه توئيم مفتخر منزل و جاه توئيم آمده ايم تا كه كنيم خلوتي كاسه دل پرشود از شربتي بر همگان سفره دل باز كن قصهاي از عرش به ما ساز كن نوبتيان! طبل به صحر از نيد ناي زنان، نفس به كرنا دهيد مژده دهيد هدهد هادي رسيد آب روان از همه صحرا رسيد گمشدگان! مژده كه آمد علي تشنه لبان! مژده كه آمد ولي نوبت عشاقي و عشق بازي است هرچه در اين پرده بود راضي است مست و غزلخوان به درت آمدم دست زنان تا به برت آمدم آمدهام تا كه ببوسم تو را سر بنهم تا كه بپوشم تُرا سهل و ايثار و كرامت عليت رهبر ديني و امامت عليت كنتُ نبياً ز پيش مرتضاست چونكه غديريه بر اين مدعاست شاه غدير به نامت مستم بي تو حقيقت من كس بيكسم نام عزيزت كه شفا مي دهد مرده دلم را كه صفا مي دهد عاشق آن نام عزيزت منم هر شب و هر روز به آن مي زنم جان به فداي سر زيباي تو آن تن زيبايي و رعناي تو اي شجر طور ولايت علي! گنج بقا، اصل سعادت علي پادشه معني و صورت تويي معني قرآن به حقيقت تويي زُهد علي چون به زبانم رسيد يك دو سه بيتي زروانم رسيد چونكه به محراب وفا مي رسيد همهمهاي از همه جا مي رسيد مُهر و سجادهي محرابگاه منتظر روي علي از پگاه سجده گهش منتظر آب بود چون نم چشمش دُر رناب بود يا علي! از زهد تو مجنون شدم تا آخر عمرم به تو مديون شدم اي گل فرخندهي باغ خدا اي علي! اي سرور هر دو سرا اي كه چو آيينه درخشندهاي همچو همان آيينه بخشندهاي فخر دو عالم به علي بوده است مايه غيرت به درش سودن است چونكه علي هديهي باغ خداست دائم از آن چهره گلي درنماست اي گل من اي گل بيادعا اي كه شدي منبع جود سخا شب كه رسيد اين دل ما غم گرفت بي تو علي پردهي ماتم گرفت پرده ز ما دور كن اي سرورم اي كه تويي در همه ره رهبرم يا علي اي عطر بهشت برين شاه نجف، گوهر و دُر ثمين برگزري راه به ميخانه بود قصه در آن جمع زپيمانه بود عاشقي در گوشهي ميخانه بود سبز گلي غنچه گلي تازه بود گفت كه ساقي: زشرابم بگو گفت برو جام شرابت ببو آنچه مرا سبز و ديوانه كرد غنچه گل تازه و مستانه كرد آن اثر عِطر علي وليست كه همه جا بر همگان منجليت حيدر كرار تو كرار كن مشكل دل را به سردار كن اي كه در آن كوه به هنگام وحي غير تو را مرد عمل كرده نهي جامع قرآن به حقيقت تويي مبدأ ايمان به حقيقت تويي جلوه حق در دل هر بيدلي كعبهي مقصود به هر منزلي يا علي اي سيد و سالار دين ساقي حق، مهبط روح الامين مست و خراب راندهي هر درگهيم پرده دريم پرده زهر پردهايم مي تو بنوشان كه تو نوشنده اي پرده بكش چونكه پوشندهاي بر تو اميد است كه تو حيدري بر همه شاهان جهان برتري با سند عشق نجاتم بده غرق غمم آب حياتم بده اي پدر و يار غريبان علي اي مه در پردهي پنهان علي اصل غريبي به جهان برين جز تو كسي نيست به ناف زمين چون گل باغ نبوي پر گرفت آتش ماتم به جهان درگرفت گفت علي: واي كه تنها شدم بي كس و بي سرور و مولا شدم وه بنوازم به تو و غربتت كاش بُدم شانه زدم بر سرت اي شه دين يا علي اي صف شكن اين همه غمهاي مرا درشكن ما چو گدايان كه سرافكندهايم چشم عنايت به درت بستهايم بسته نگه دار كه ما لايقيم گر تو بخواهي همگي عاشقيم نيم شبي اين دل ما پرگرفت شاد بشد عشق علي سر گرفت در تب عشقش چوبي سوخته شد هوش برفت از همه ره گنده شد ناله و افغان زهمه سرگرفت يا علي گويان زهمه درگرفت يا علي گويان چو هم آوا شدند دست زنان دست به مولا شدند از نجف آمد رخ رخشندهاي رخ كه نگو يك مه تابندهاي اي مه رخشندهي كوي نجف اي دُر يكدانه به كوي شرف كوي نجف از تو سرافراز شد محفل مردانگي و راز شد اي كه تو سرلوحهي يزدان شدي در همه ره حامي مردان شدي اي كه كدامت همه بي مدعاست وصف تو الحق كه همان هل اتي است
پيش درآمد: در بين اقسام هنر، هنر شعر در تمام زمينههاي خود آگنده از مضامين نغز و لطيفي در تجلي انديشههاي مختلف بشري است. به خصوص در تجلي انديشههاي ديني و مذهبي، اسلامي و قرآني. اين انديشهها در وجود شاعران متعهدي كه به مدح و منقبت اهل بيت نبوت و ولايت زبان گشوده اند، آثار ارزشمند و ماندگاري از خود به يادگار گذاشته اند كه در اين آثار لطافتهاي روح بشري، منزلت انسان، سير و سلوك، عشق و عرفان و ... موج مي زند. از افتخارات ادبيات خصوصاً نظم (شعر) تجلي، انديشه، افكار، رفتار، حوادث، حماسه و انقلاب حضرت علي 7 است كه بدون شك و ترديد بايد گفت حضرت علي 7 به ادبيات نوعي روح معنوي داده است، چرا كه هر جا صحبت از ادبيات حماسي و انقلابي است، بيش و كم نام حضرت علي 7 هم مي باشد. شاعران براي كوبيدن فساد و ستم، ريا و توجه به عدالت، مردانگي، شجاعت و ايمان از روح و مرام و مسلك باشكوه و انقلابي حضرت علي 7الهام ميگيرند. حضرت علي 7با ايمان به وفاداري، عدالت، قضاوت، شجاعت، بردباري، تواضع، علم، زهد، تقوا، فضيلت، طريقت، شهادت، كرامت و ... چنان تأثيري در ادبيات گذاشته كه ديوان كمتر شاعر متعهد شيعي را مي توان از آغاز ادب فارسي تاكنون سراغ گرفت كه غزل، قصيده، دوبيتي، رباعي و مثنوي و ... مزين به اين اوصاف نباشد. راستي رمز و راز اين عظمت را بايد در چه چيزي جست؟ در يك چيز و آن اين كه علي 7 حقيقت است و بس. شرح مناقب بيان، مدايح، مصائب، مراثي و بيان سرگذشت، و تجلي اوصاف از خميرهاي اصلي شعر مذهبي و اعتقادي مي باشند. بر شمردن خصلتهاي نيك و هنر ائمه دين از همان ابتدا به وسيلهي مناقب جوانان از جايگاه گستردهاي در ادب فارسي برخوردار بوده است و ذبيح الله صفا در اين زمينه مي نويسد: «منقبت عمو ستايش اهل دين از ديرباز در بين شعراي شيعه مذهب و ديگران معمول بوده است، زيرا آنان براي تبليغ عقايد خويش شيوههايي اختيار مي كردند كه علاوه بر نتيجهي نهايي به حفظ مدايح و مناقب هم كمك شاياني مي كردند و يكي از راههايي كه اهل شيعه پس از كسب قدرت براي نشر مذهب خود انتخاب كرده بودند، استفاده از مناقب بوده است.»[2] نتيجه سخن اينكه جزييترين تا كليترين هنر پيشوايان ديني چه به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم جهت بهرههاي مختلف در انديشه و زبان شعرا، گذشته و بيان شده است. علت گسترش اين مسأله: 1. شناخت سرايندگان از حقيقت و جوهر دين. 2. شناخت رسالت و پيام دين. 3. شناخت شخصيتي و حقيقي پيام آوران دين اين نوع شناخت سبب مي شد كه نور ايمان بر دل و جانان شعرا تعادل و در نتيجهي آن ارادت خالصانه اي به دست آورند، يقيناً اگر چنين شناختي حاصل نمي شد، هيچ وقت امكان نداشت شعرا بتوانند به اين زيبايي و پرمحتوايي حقيقت و جوهره قلبي و اعتقادي خويش بروز دهند. با تأمل در چنين اشعاري مي بينيم كه: 1. از نظر تركيب و بافت سخن بسيار قوي مي باشند. 2. از نظر بلاغت و ديوايي در اوج و بسيار تأثيرگزار هستند. 3. از نظر معاني، تعبيرات بسيار نغز و لطيف هستند. بنابراين با توجه به موارد فوق نيجه سخن اين مي شود كه هدف شعرا از پرداختن به چنين انديشههايي فقط مدح محض جهت تخليهي احساس درون به معناي متعارف نمي باشد، بلكه هدف علاوه بر آن ها احياي حقايق دين و زنده كردن جانها و جاري ساختن خون حماسي در رگهاي عاشقان، عارفان و بيدار دلان است. بعد از آشنايي ايرانيان ـ بخصوص شعراـ با فرهنگ اسلامي و قرآني ـ از قرن پنجم هجري و پرداختن به اوصاف شخصيت هاي مذهبي دوشاش ديگر مسائل مربوط به آنها از جمله به تجلي مصائب، مراثي، تاريخ زندگي، حوادث و ... در قالب هاي مختلف شغر گاه با فشرده و موجز كردن اشارات به صورت اضافههاي تشبيهي و يا سمبليك به صورت مضاف و مضافاليه و گاه پرداختن به كل مسائل متجلي مي گردد. بازتاب اين گونه مسائل در سبك خراساني يعني در دورههاي: طاهريان، صفاريان، سامانيان و غزنويان نسبت به دورههاي بعدي چندان وسيع نيست، اما خالي كم نمي باشد، در آثار شعرايي چون: رودكي، شهيد بلخي، دقيقي، كسايي مروزي، فردوسي، فرخي و ... رگه هاي انديشه هاي مذهبي و عرفاني به صورت تعليمي بيان مي گردد. براي نمونه از اشعار منسوب به رودكي ابياتي هست كه تلميح دارد به بوي پيراهن يوسف و بينايي يعقوب: نگار نيا شنيدستم كه گاه راحت و محنت سر پيراهن سلب بوده است يوسف را به عمر اندر يكي از كيد شد پرخون، دوم شد چاك از تهمت سوم يعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر رُخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان شاني نصيب من شود در وصل آن پيراهن ديگر[3] اما در دورهي عراقي از قرن ششم به بعد، تأثير علوم اسلامي در رواج شعر و شيوع عرفان و تأمين خانقاها تحول بزرگي در ادبيات ديني ايجاد كرد؛ در اين دوره كثرت شگفتي برانگيز مفاهيم و مصاديق مذهبي و همچنين استناد به آيات و مفاهيم قرآني در اكثر آثار شاعران امري معمول بود؛ چرا كه شاعران و نويسندگان در تمام شئون زندگي خود به كتاب خدا و رسالت نبوي استناد ميجستند و در مسير حركت به سوي الله از اين منابع به خوبي استفاده ميكردند. اين امر ناشي از معلومات و آشنايي با معارف و مصاديق اسلامي است. چه زيبا سرود مولوي در مدح مولاي متقيان: تا صورت و پيوند جهان بود علي بود تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود آن قلعه گشايي كه در قلعه خيبر بركند به يك حمله و بگشود علي بود آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام تا كار نشد راست، نياسود علي بود آن شير دلاور كه براي طمع نفس بر خوان جهان پنجه نيالود علي بود اين كفر نباشد سخن كفر نه ايست تا هست علي باشد و تا بود علي بود[4] تجلي اين گونه مسائل در دوره هاي بعدي تا امروز در آثار شاعران به اشكال مختلف ديده مي شود، البته در اين دوره ها با شدت و ضعف همراه ميباشد، به طور مثال در دوره صفويه بعد از اينكه شاه اسماعيل صفوي مذهب شيعه اثني عشري را مذهب رسمي قرار داد مصاديق و مسائل مذهبي گسترش خاصي پيدا كرد و شاعران در آثار خود بسياري از عقايد اسلامي و قرآني را باور ساختند. بنابراين نظم حماسههاي ديني و مذهبي در بيان مناقب به ستايش يكي از مايههاي اصلي شعر فارسي بوده و مي باشد. علي اينكه نام آن حضرت از اعلي آمده است كه از نامهاي خدا مي باشد، روايت زياد است: روايت اول: فاطمه بنت اسد گويد: چون خواستم از كعبه بيرون آيم هاتفي ندا داد: «يا فاطمه سميّه علياً فهو عليٌ[5]، اي فاطمه نام اين مولود را علي بگذار كه خدا مي فرمايد: «من نام او را از نام خود جدا كردم و به ادب خود ادب آموختم و بر مشكلات علم خويش او را واقف ساختم. روايت دوم: اين شهر آشوب در كتاب مناقب مي نويسد: چون علي 7 به دنيا آمد ابوطالب دست فاطمه را در حالي كه علي در نعلش بود گرفت و به سوي وادي ابطح بيرون آمد و گفت: پروردگارا، اي خداي شب و ماه تابناك از فرمان مسلم و حكم قطعي خود براي ما در مورد نام اين نوزاد پسر آنچه را مي پسندي بيان فرما. گويد در اين وقت چيزي همچون پارهاي ابر از زمين برخاست و به سينهي ابوطالب چسبيد، ديد لوح سبزي است كه در آن نوشته بود: شما به فرزندي پارك مخصوص گشته ايد و نام او از جايگاهي بلند انتخاب گشته و آن نام علي است كه نام اعلي جدا گرديده است. علي 7 در ماه رجب سال 35 ميلاد محمّدي متولد شد از فاطمه بنت اسد مادر و از عمران مكني به ابوطالب و ملقب به شيخ بطحا. 63 سال و 2 ماه و 7 روز عمر كرد و در 21 رمضان سال چهلم هجرت به شهادت رسيد. 32 سال در مكتب نبوب فيض برد. در كتب اخبار بيش از هزار نام براي علي 7 نوشته اند كه مشهورترين آنها علي است و اين نامي است كه شناسنامه آن از عرش آمده است: در معناي علي 7 جمعي گفته اند: اين نام به عنوان (علم) تا زمان آن حضرت سابقه نداشت و كسي فرزندش را به اين نام نام گذاري ننموده بود.[6]
زندگي نامه نام: علي 7 پدر: ابوطالب مادر: فاطمه بنت اسد شهرت: امير مؤمنان كنيه: ابوالحسن لقب: مرتضي زمان و محل تولد: سيزدهم رجب، ده سال قبل از بعثت در درون كعبه مدت امامت: 30 سال دوران خلافت: 36 تا 40 هـ.ق. زمان و محل شهادت: 19 رمضان ضربت خورد و 21 رمضان در سن 63 سالگي در كوفه به شهادت رسيد. مرقد شريف: نجف اشرف دوران عمر: دوران كودكي (ده سال اول) دوران ملازمت با پيامبر (حدود 23 سال) دوران كنارگيري از خلافت (حدود 25 سال) دوران خلافت: (4 سال و 9 ماه) آ آرامش دلها علي حلال مشكلها، علي آرامش دلها كند تا مشكلم آسان علي گويم، علي جويم صفات ا... جمالي * الّا بذكر الله تَطمئن القلوب[7]: مگر نه اين است كه نام حضرت علي 7 از اعلي، از اسماء الله است؛ مگر نه اين است كه علي 7 پروردهي مكتب نبوي است؛ مگر نه اين است كه علي 7همدم و ياور مظلومان است؛ مگر نه اين است كه علي 7مظهر عدالت و امامت است، بنابراين به ياد علي 7بودن، همراه علي 7بودن، يار علي 7بودن مايه آرامش دلهاي عاشقان مي باشد. آسمان آفتاب لطف حقي، نور رحمت در دلت جا يافته آسمان آفتابي، آفتابي در دلت پيدا شده سلمان ساوجي آسمان مظهر بزرگي و عظمت است و آفتاب مظهر درخشندگي و زيبايي. بنابراين شاعر علي 7 در بيت فوق مشبه به قرار داده كه وجه شبه آن بزرگي و درخشندگي است. آسمان لافتي اي علي! اي آسمان لافتي، بحر نجا عشق تو در اين فلك غوغا و محشر كرده است نامعلوم مصداق اين وصف در غزوه اُحد مي باشد. وقتي پيامبر (ص) و سربازانش براي مقابله با دشمن به سوي كوه اُحُد حركت كردند و به آنجا رسيدند، پيامبر (ص) عده اي را مأمور كرد كه از گردنه اُحد پاسداري كنند و به هيچ عنوان حتي در صورت پيروزي سپاه اسلام آنجا را ترك نكنند. جنگ آغاز شد و سپاه اسلام پيروز گرديد، وقتي سپاهيان وارد ميدان شدند جهت جمعآوري غنايم، عليرغم دستور پيامبر (ص) آن عده اي كه در گردنه بودند، وارد ميدان شدند كه ناگهان دشمن از فرصت استفاده كرد و از پشت به سربازان اسلام حملهور شد. در آن زمان وقتي دوباره آتش جنگ شعله ور شد، سپاه دشمن به دروغ اعلام كردند كه پيامبر (ص) كشته شد و همين امر سبب شد گروهي از مسلمين فرار كنند. وقتي دشمن فرصت را مناسب ديدند به پيامبر (ص) حمله ور شدند. حضرت علي 7 كه در كنار پيامبر (ص) بود. از پيامبر دفاع مي كرد و پروانهوار اطراف رسول خدا (ص) مي گشت و از او محافظت مي نمود. در اين جنگ حضرت علي 7 آن قدر با كفّار جنگيد و آن قدر با شمشيرش به دشمن ضربه زد تا اينكه شمشيرش شكست و پيامبر (ص) وقتي وضع را بدين گونه ديد شمشير خود را ذوالفقار نام داشت، آن را به حضرت علي 7 داد و با آن حضرت به مقابله پرداخت. در همين زمان بود كه جبرئيل در زمين و آسمان ندا كرد: «لا فتي الّا علي لا سَيف اِلّا ذوالفقار». جوانمردي چون علي 7نيست و شمشيري چون ذوالفقارش. آسمان عدل پرور خصم جهل و بت پرستي، ضد بيداد و فساد آسمان عدل پرور يا اميرالمؤمنين حبيب الله خبّاز رسول خدا (ص) درباره عدل علي 7 مي فرمودند: «كفّي و كفُّ عليّ في العدلِ سواءٌ و يدي عليّ بن ابي طالبٍ في العدل سواءُ » دست من و علي بن ابيطالب در اجراي عدالت يكسان سات. سپس فرمودند: «با وفاترين شما در تعهدات الهي نسبت به رعيت و در تقسيم اموال و بالاترين شما در نزد پروردگار علي 7 است.[8] علي 7قانون فطرت است؛ منبع فياضي است كه تمامي ندارد وي شخصي است كه پيش از عمر خود به دنيا آمد. سراسر وجود 7، تاريخ، سيرت، خلق و خوي، و عدل ... او درس است و بس. «علي 7 پيش از آنكه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار كند، خود شخصاً موجودي متعادل و متوازن بود، آنقدر بزرگ بودند كه روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگيهاي او را ميديد. آسمان آفتاب لطف حقي، نور رحمت، در دلت جا يافته آسمان آفتابي، نور عزت در دلت پيدا شده سلمان ساوجي آسمان همان فضاي لايتناهي كه مظهر عظمت و بزرگي است و آفتاب در شعر و ادب فارسي مظهر درخشندگي و زيبايي. اين دو صفت يعني بزرگي و درخشندگي از اوصاف بارز و آشكاري است كه در تمام زندگي مولا اميرالمؤمنين مورد اقرار همه كس حتي دشمن اوست. پيغمبر (ص) و علي 7 از يك نور عظيم و زيبا خلق شدند. حسين بن علي 7فرمودند: از جدّم رسول الله شنيدم كه فرمود: در شب معراج در عرش الهي فرشتهاي ديدم كه در دستش شمشيري از نور همانند ذوالفقار علي 7بود. فرشتگان آسماني هر وقت مشتاق ديدار علي 7ميشدند به آن فرشته نگاه مي كردند. به پيشگاه پروردگار عرض كردم، پروردگارا اين برادرم عليبنابيطالب و پسر عم من است؟ خداوند تبارك و تعالي فرمود: اي محمّد! اين فرشته را شبيه علي 7خلق كردم تا مرا عبادت كند و آنچه تا روز قيامت حسنه و تسبيح و تقديس من مي نمايد ثوابش متعلق به عليبنابيطالب است.[9] عظمت علي 7، صفا و درخشندگي علي 77 آنقدر زياد است، چه از زبان قرآن، چه از زبان پيامبر (ص) و ائمه و بزرگان كه حدّي براي آن وجود ندارد. در كتاب احقاق الحق نوشته علامه عبدالله حنفي آمده است كه: ابي هريره روايت كرد و گفت: روزي نزد رسول خدا نشسته بوديم كه علي 7وارد شد و رسول خدا (ص) گفت: برادر و عموزادهام خوش آمد و من و او از يك نورآفريده شدهايم.[10] و علامه گنجي در كتاب كفايه الطالب مي نويسد: ابن عباس از رسول خدا (ص) روايت كرد كه فرمود: خداوند چهل هزار سال پيش از آنكه دنيا را بيافريند، عمودي از نور آفريد و او را در برابر عرش خود قرار داد تا چون آغاز بعثت من شد، آن را دو نيم كرد از نصف آن پيغمبر شما را آفريد و نيم ديگر عليبنابيطالب است.[11]
آفتاب كبريا آفتاب كبريايي، دُر بحر لافتي فخر آل مصطفي مخصوص نص هل اتي سلمان ساوجي آفتاب شرع آفتاب شرع و مهر دين و سلطان امم مِهر پاك مصطفي يعني اميرالمؤمنين آصف تهراني آفتاب عالم آسمان آفتاب عالم اسلام و خورشيد صفا نور يزدان، روشنايي بخش بر ليل و نهار امين ميرهادي آفتاب فروزان شمع جمع است چو در گوشهي محراب دعاست آفتابيست فروزنده چو در پيش صف است بابا فغاني آگاه اسرار تو اي آگاه از اسرار علي جانم، علي جان سروجانم فداي تو علي جانم، علي جانم نامعلوم - حضرت علي 7خبر داد كه ابنملجم فرق من را با تيغ مي شكافد و محاسنم را از خون سرم خضاب خواهد كرد.[12] - اميرالمؤمنين از شهادت امام حسن 7به زهر و شهادت امام حسين 7خبر داده بود.[13] - اميرالمؤمنين از خوارج و نهروان و عبور نكردن ايشان از نهر و كشته شدنشان، شهادت ميثم تمار، قنبر، كميل و حجر بن عدّي خبر داده بود.[14] - حضرت علي 7خبر داده بود از وقوع فتنهها در كوفه و كشته شدن سركردگان ظلم و چنين هم شد كه وي خبر داده بود وقتي كه زيادبنابيه و يوسفبنعمر و ديگران در كوفه بناي لقدي و ظلم نهادند به هلاك انتشار : ۲۱ فروردین ۱۳۹۶
تعداد بازدید : 541
برچسب های مهم |